در محیط کسب و کار سریع السیر امروزی، شرکتها دائما در تلاش برای کسب مزیت رقابتی نسبت به رقبای خودشون هستن. با این حال، بسیاری از شرکتها تفاوت بین Operational Effectiveness و Strategic Positioning رو درک نمیکنند که میتونه منجر به عدم تمرکز و در نهایت، شکست بشه. در این مطلب، به بررسی تفاوتهای بین Operational Effectiveness و Strategic Positioning، بر اساس مقاله “What is strategy?” مایکل پورتر، میپردازم.
از دیدگاه پورتر Operational Effectiveness به بهبود نحوهی انجام فعالیتهای مشابه با رقبا اشاره داره. Operational Effectiveness شامل بهبود کارایی، کیفیت و بهرهوری به منظور کاهش هزینهها و افزایش سود هست. شرکتهایی که روی Operational Effectiveness تمرکز میکنند، سعی دارند به همون اهداف رقباشون دست پیدا کنند، اما با نتایج بهتر. این موضوع میتونه از طریق روشهای مختلفی مثل پیادهسازی بهترین فرایندها، بنچمارک رقبا و بهبود مداوم انجام بشه. با این حال، Operational Effectiveness برای دستیابی به مزیت رقابتی پایدار به تنهایی کافی نیست. این موضوع به این دلیله که Operational Effectiveness به راحتی توسط رقبا تقلید میشه که این مسئله نهایتا منجر به رسیدن به مرز بهرهوری میشه که در اون تمام شرکتها، فعالیتهای مشابه رو با هزینههای مشابه انجام میدن.
از طرف دیگه، Strategic Positioning شامل انجام فعالیتهای متفاوت از رقبا یا انجام فعالیتهای مشابه به روشهای متفاوته. این موضوع شامل ایجاد Trade-off بین فعالیتهای مختلف، برای ایجاد موقعیت منحصر به فرد و ارزشمند در بازاره. شرکتهایی که بر Strategic Positioning تمرکز میکنند، سعی دارند با ارائه چیزی که رقباشون نمیتونند ارائه بدن، به مزیت رقابتی برسن.
در نتیجه، Operational Effectiveness و Strategic Positioning دو مفهوم متفاوت برای دستیابی به مزیت رقابتی هستند. در حالی که Operational Effectiveness برای موفقیت ضروریه، برای دستیابی به مزیت رقابتی پایدار کافی نیست. از طرفی Strategic Positioning شامل ایجاد Trade-off بین فعالیتهای مختلف و ارائه چیزی منحصر به فرد و ارزشمند به مشتریان هست. باید حواسمون باشه که ایجاد یک استراتژی روشن و متمرکز که شرکتها رو به موفقیت بلندمدت برسونه تنها با درک تفاوت بین این دو مفهوم امکانپذیره.